مذهب
ابن خلكان ميگويد كه ابودلف شيعه و اهل غلو بوده است.[۲] همچنين مسعودي آورده كه او از طرفداران سرسخت تشيع و علي عليه السلام بوده و هنگامي كه يكي از فرزندانش در اينباره با او مخالفت كرد او را از خود راند
برچسب: ،
ادامه مطلب
ابن خلكان ميگويد كه ابودلف شيعه و اهل غلو بوده است.[۲] همچنين مسعودي آورده كه او از طرفداران سرسخت تشيع و علي عليه السلام بوده و هنگامي كه يكي از فرزندانش در اينباره با او مخالفت كرد او را از خود راند
ابودلف در كنار جنگاوري، شاعر و موسيقي داني برجسته نيز بود. كرج ابودلف در زمان او به مركز شعر عربي تبديل شده بود. او به ستايشگرانش صلههاي كلان ميداد و حتي در اين زمينه با مأمون نيز رقابت ميكرد. شاعراني همچون ابوتمام، دعبل خزاعي و علي ابن جبله دربارهٔ او سرودهاند و نام او را در شمار بخشندگان بزرگ عرب ثبت كردهاند.[۲] كتابهايي از جمله «سياست الملوك» و «البزاه و الصيد» به او منصوب است كه البته نشاني از اينها باقي نمانده. گويند عنوان آن كتابها حاكي از تربيت اشرافي تا حدي متضمن فرهنگ ايراني است
دو سال پس از ماجراي افشين و بودلف، وي در نتيجه بيماري شديدي در بغداد درگذشت. در اين دو سال برخي از امارت وي بر دمشق ياد كردهاند. گويند يك بار معتصم بر او خشم ميگيرد و قصد مصادره اموالش را ميكند، اما به پايمردي عبدالله بن طاهر از اين عمل چشم پوشيده و ولايت دمشق را به او ميدهد
پس از دفع بابك و بازگشت به دربار خليفه معتصم، افشين در پي فرصتي بود تا به بودلف دست يابد. در اين باره دو روايت موجود است. روايتي كه تنوخي آورده كه افشين به نحوي بر ابودلف دست يافت و قصد جانش را كرد. خليفه كه اين جريان را فهميد ابن ابي داود را به نزدش فرستاد و وي با تهديد، ابودلف را رهانيد و به نزد خليفه آورد.[۲] روايت ديگر كه بسيار معروف تر است در كتاب تاريخ مسعودي آمده كه علت معروف بودنش بي شك زيبايي روايت بيهقي و تصويرگريها، توصيفات و صحنه آراييهاي دقيق اوست.[۳] بيهقي اينگونه روايت كرده كه افشين به پاس خدمتي كه در شكست دادن بابك به معتصم كرده بوده از او در مستي ميخواهد كه دستش را بر ابودلف گشاده كند. خليفه نيز ميپذيرد ليك پس از هوشياري انديشه مند و ميشود از كار خود پشيمان پس ابن ابي داود را فرا ميخواند و از او ميخواهد كه به هر حيله شده به گونهاي كه خليفه نامي از خليفه برده نشود و سخنش نشكند ابودلف را از دست افشين خلاص كند. ابن ابي داود نيز نزد افشين ميرود و هرچه تضرع ميكند افشين وقعي نمينهد و از تصميم خود برنميگردد ناچار برخلاف خواست خليفه از او نام ميبرد و ابودلف را خلاص ميكند. افشين نيز از خليفه گله مند ميشود و به او شكايت ميبرد اما خليفه سمت ابن ابي داود را ميگيرد و افشين را شماتت ميكند؛ و البته اين زمينهاي ميشود براي ناراحتي خليفه از افشين و قتل او
ابودلف نبردهاي بسياري با ديلميان انجام داد. اين نبردها در روزگار معتصم نيز ادامه پيدا كرد. او دژهاي ديلميان را ميگشود و بر ايشان خراج ميبست. وي از فرماندهان سپاه افشين اشروسني در نبرد با بابك خرم دين بود. نبردي كه در آخر به شكست بابك و اعدامش توسط معتصم انجاميد. گويند در طول همين نبردها بود كه افشين بر شجاعت و فضل ابودلف رشك ورزيد و در صدد قتلش برآمد
بخش عمده شهرت ابودلف به خاطر شهري است به نام كره يا كرج كه وي آبادش ساخت و به نام وي كرج ابودلف ناميده شد. به همين سبب است كه وي را كرجي ميخوانند. گويند اين شهر را ادريس ابن معقل بنا نهاد، عيسي بن ادريس توسعه اش داد و ابودلف آن را به كمال رساند
دربارهٔ كودكي ابودلف اطلاعاتي در دست نيست. زماني كه ابودلف بسيار جوان بوده از سوي خليفه هارون الرشيد به امارت ناحيه جبال برگيزده ميشود. در نزاع ميان امين و مأمون ابودلف جانب امين را ميگيرد و به سپاهيان علي بن عيسي بن ماهان ميپيوند و به جنگ طاهر بن حسين ميرود. طاهر اما ابودلف را به بيعت با مأمون ميخواند و ابودلف كه در بيعت امين بوده نميپذيرد و تنها اعلام بي طرفي ميكند. از اين پس تا زمان آمدن مأمون به ري مطلبي دربارهٔ ابودلف در تاريخنگاريها نيامده. در اين زمان مأمون او را به ري فرا ميخواند. بني عجل كه از جان او بيمناك هستند به پشتيباني او بر ميآيند اما وي به نزد مأمون ميرود امان مييابد و دوباره به امارت ناحيه جبال منصوب ميشود
بنا به برخي از روايات ابومسلم در خدمت اين خاندان ميزيسته و در دوران زنداني شدن بني عجل در زندان كوفه بوده كه با داعيان عباسي آشنا شده و پس از آزادي به ايشان پيوسته. برخي ديگر نيز او را از بندگان اين خاندان ميدانند كه به همراه فرزندان ايشان به مكتب رفته و رشد يافته و زماني كه عيسي بن معقل را به كوفه ميبردند ابومسلم را به نيابت از خود بر املاك گماشت و ابومسلم پس از برداشت محصول و جمع مال به كوفه ميرود آنجا با داعيان عباسي آشنا ميشود. حتي گويند كه ابومسلم نام و كنيه خود را از عبدالرحمن ابن مسلم كه در املاك بني عجل به معلمي مشغول بوده گرفتهاست.
خاندان ابودلف از تيره اعراب بني عجل -شاخهاي از بكر بن وائل - بودهاند كه در نبرد ذوقار در كنار بني شيبان بر سپاه ساساني پيروز شدهاند. ابن رسته اينان را از مسيحيان حيره دانسته كه البته تناقضات زيادي دارد. اينان در روستاهاي عراق عجم ميزيستهاند. در تاريخنگاريها دربارهٔ جد ابودلف، ادريس بن معقل نظرهايي گوناگوني داده شده برخي او را عطار و مال فروش، برخي راهزن و برخي نيز عامل خالد بن عبدالله قسري معرفي كردهاند كه پس از دست يازيدن يوسف بن عمر بر ولايت عراق او و برادرش ادريس به همين دليل به زندان كوفه افتادند. دربارهٔ پدر ابودلف، عيسي اما اطلاعات زيادي در تاريخنگاريها نيامدهاست
قاسم بن عيسي بن ادريس بن معلق عجلي كرجي معروف به ابودلف عجلي (درگذشته ۲۲۵ يا ۲۲۶، بغداد) از فرماندهان نظامي برجسته مأمون عباسي و معتصم عباسي و از شاعران عربزبان است كه تاليفاتي نيز در اين زمينه دارد. وي كه مذهب تشيع را براي خود برگزيده بوده است، وي سرسلسله سلاطين بنودلف است و داستان او با افشين در تاريخ مسعودي بسيار معروف است